آدما گاهي وقتا از يه نفري تو ذهنشون يه بت ميسازن
تا اونجايي كه فك ميكنن به هيچ كسي به اندازه اون اعتماد ندارن
وقتي كه اسمش مياد يه حس خوبي رو توي قلبش تجربه ميكنه.
چقد خوبه كه بعضي وقتا تو ذهن آدم يه جرقه زده ميشه كه بابا شايد اين اوني كه تو فك ميكني نباشه،اون جوري كه دوست داري باشه ، نباشه.
يه حس بهت ميگه ميشه با يه امتحان همه چي رو فهميد
اما تو بهش اعتماد داري
يه وقتي اين حس اينقد قوي ميشه كه دچار ترديد ميشي.
چقد دلت ميخواد كه اون سربلند از اون امتحان بيرون بياد.
اما ميدونم چه حالي ميشي وقتي كه ميبيني هيچي اونجوري كه دلت ميخواست پيش نرفته.اون، اوني كه انتظارشو داشتي نبوده.اين موقع است كه پيش خودت ميگي كاش هيچ وقت سوالاي اون امتحان لعنتي رو طرح نميكردي.كاش تو همون بي خبري احمقانه ميموندي.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلامــــ به وبــــ ما خوشــــ اومدی برای استفاده از تمامی امکانات وب لطفا عضو شوید....برای نمایش دادن شعر ها و داستان هایتان انها را به ایمیل timin.timin@yahoo.comارسال کنید و اگرامـــــــــــکان این کار نبود انهارا در نظرات به طور خصوصی ارســـــــــــال کنید....
اطلاعات کاربری
آمار سایت